Wednesday, February 5, 2014

پیشدرآمد : صدای عشق و جوانی صدای شعر و عصر جمعه و برنامه دوم و نمایش بیژن مفید صدای خبر با رنگ مخم


پیشدرآمد : صدای عشق و جوانی صدای شعر و عصر جمعه و برنامه دوم و نمایش بیژن مفید صدای خبر با رنگ مخمل آقای شبکه 2 بانگ آشنای نیمه شبان شعر شاملو و فروغ و میم. امید خراسانی را خواندن صدای امید در لس آنجلس و آزادی در پراگ بامدادان در بیمارستانی در ینگه دنیا روز سیزدهم ژانویه بیست و سوم دی ماه خاموش شد. با ساعتها صدائی که نسلها با آن زندگی کرده اند و خواهند کرد. کیوان حسینی در سایت رادیو فردا در یکی از پراحساس ترین مرثیه هائی که برای او نوشته شد یکجا او را پیرمرد شیک پوش و محترم با آرزوهای بسیار... خوانده است من اما هرگز او را پیر نمی خوانم که حتی خط پیری بر چهره اش انگار نمی توانست the anser جا بیندازد. با صدای جوانش جوان ماند و در 77 سالگی داشتن چهره و قامتی راست چون او آرزوی بسیاری از ماهاست the anser که سالها از او جوانتر the anser هستیم اما در بعضی از ما جای پای زمان بسیار آشکارتر از آن است که بر چهره او جای داشت.
از کلاس دهم ایرج گرگین در دلم جای گرفته بود و آرزویم این بود روزی از نزدیک خبر خواندن و مصاحبه کردن و از شعر گفتنش را از روبرو ببینم. آن روزها با مرتضی عقیلی هنرپیشه سرشناس همکلاس بودم و زنگ تاریخ دکتر هاشمیان من و عقیلی هر یک گاه به گاه نمایشی را به صورت رادیوئی با همکلاسی ها ضبط می کردیم و با موزیک و سر و صدا در کلاس پخش می کردیم. مرتضی با یدی شیراندامی و چند دوست دیگرش به کلاس هنرپیشگی شاهین سرکیسیان می رفتند. عصر جمعه از ساعت 3 بعد از ظهر رادیو تهران که عنوان برنامه دوم را داشت یک نمایشنامه the anser دو سه ساعته رادیوئی پخش می کرد که معمولا از برجسته the anser ترین آثار ادبی جهان و رمانهای جاودانه بود. زنده یاد بیژن مفید به همراه ایرج گرگین نمایش را انتخاب می کردند و بیژن آن را به صورت نمایش رادیوئی در می آورد. زیباترین صداهای آن روز در این نمایشنامه ها نقش های اصلی را عهده دار بودند. منوچهر اسماعیلی (که هنوز هم دوبلری مثل او نیامده است) رامین فرزاد سیروس ابراهیم زاده نیکو خردمند با صدای جادوئی همیشه سرشار از عشقش فهیمه راستگار the anser بیژن مفید یکی دو نوبت پرویز بهرام و... ایرج گرگین با صدای مخملینش آغاز می کرد: برنامه دوم تقدیم می کند. دون کیشوت نوشته سروانتس تنظیم برای نمایش رادیوئی از بیژن مفید و... یک روز عقیلی با شادمانی به مدرسه آمد و خبر داد جمعه آینده او نیز در نمایشنامه رادیوئی بیژن مفید نقش خواهد داشت. انگار حضور عقیلی در نمایش مرا صد گام به رادیو و ایرج گرگین نزدیکتر کرده بود. چند هفته بعد در برنامه مشاعره مهدی سهیلی شرکت کردم بعد از سه هفته مشارکت و مغلوب دو حریف سرسخت نشدن با یک رادیوی چند موج ناسیونال که جایزه ام بود استودیوی ضبط مشاعره را در جوار سهیلی و تنی دیگر ترک گفتم. یکباره خشکم زد. ایرج گرگین همراه با بیژن مفید که چهره اش را آن روز نمی شناختم روبرویم بودند. گرگین با مرحوم سهیلی مصافحه ای کرد و من بلافاصله سراغش رفتم. آقای گرگین من با صدای شما زندگی می کنم... ده سال بعد با هوشنگ قانعی تهیه کننده بسیاری از برنامه هایم در رادیو در اتاق ایرج گرگین نشسته بودم که حالا مدیر شبکه 2 رادیو تلویزیون شده بود و من هم مثل هوشنگ به این شبکه اسباب کشی کرده بودم که به علت وجود گرگین متفاوت بود. آخرین برنامه ج نگ شبم شبانه های یکشنبه را که اجرا کردم و البته از شبکه سراسری یک شازده تورج فرازمند نیمه شب توی پخش رادیو آمد و گفت مگه تو نرفتی به دولت گرگین. the anser اینجا چه می کنی گفتم از فردا صبح و ساعت 30/6 صبح در کنار سعید قائم مقامی صبح به خیر ایران آغاز شد. (صبح به خیر تهران بود اما همان روز اول مهندس قطبی زنگ زد و به قانعی گفت صبح بخیر ایران صدای شما را همه جا می شنوند و ما بلافاصله آرمها را عوض کردیم و چشم آذر با گروه ک ر تهران را ایران کرد.) عصر هم در کنار اسماعیل میرفخرائی عصرانه با رادیو 2 را می نوشتم. برای نخستین بار در کار رادیوئی زنده نویسنده در کنار گوینده می نشست و با حال و هوای روز آهنگها اخبار و رویدادها فی البدیهه می نوشت و گوینده برنامه the anser آن را اجرا می کرد. این گرگین بود که چنین مجالی به ما داده بود و همه نوع مسئولیت را نیز پذیرفته بود.
*** انقلاب به چهارسوی وطن و بعد تبعیدگاه پرتابمان کرد. بعد از مصادره روزنامه اطلاعات و شش ماه بعد توقیف امید ایران با همان یاران رادیو به انتشار مجله گویا دست زدیم شبانه ای را با علیرضا میبدی و هوشنگ قانعی که تهیه کننده بود و چند نوار دیگر جهان پهلوان بهار سرخ و نوروز با فریدون خشنود و فرزانه تاییدی که لطف کرد و با من همصدائی کرد. توی آمریکا ایرج گرگین که رادیو امید را راه انداخته the anser بود بعد از مصاحبه ای با من ترانه ای را که خود سروده بودم و در نوار بهار سرخ آمده بود پخش کرد با تقدیری از شاگرد دیرین که هنوز هم در برابر استاد با تشنگی به حرفهایش گوش می سپرد. رادیو آزادی (بعدها فردا) ایرج را صد سال جوان کرد. از همان آغاز یاران قدیم را جمع کرد و چون نمی توانستم به پراگ بروم گفته بود که هفته ای سه چهار مصاحبه با من بکنند. شبی که به پراگ رفتم در خانه اش همه جمع بودیم و خاطرات تهران و باشگاه the anser توس زنده شده بود. بانویش که در آن سالها هنوز در زندگیش نبود با شگفتی به قصه های ما گوش سپرده بود. بار دیگر با ایرج چند روزی را در نیویورک بودم وقتی خاتمی آمده بود و ایران رنگ دیگری داشت. خاتمی در محل اقامتش در هتل پلازای روبروی سازمان ملل با چند سردبیر و چهرۀ رسانه ای ساعت 8 صبح قرار صبحانه داشت و گپ و گفتگو. ابطحی راه گشود که من نیز بروم که برای الشرق الاوسط گزارش سفر خاتمی را می دادم و صدای آمریکا رادیو آلمان و در این میان بی.بی.سی و رادیو فرانسه و چند تلویزیون عربی نیز با من در گپ و گفت بودند. ایرج همراهم بود. گفتم با هم می آییم و رفتیم. خاتمی به دیدن گرگین گل از گلش شکفت. هم او و هم ابطحی با ستایش و احترام با ایرج برخورد کردند. و خاتمی چ

No comments:

Post a Comment